زندگی دوگانه (قسمت نهم)   2009-04-23 13:11:57

زندگی دوگانه من از همان‌روزی که برای اولین بار با طناز به خانه‌اش رفتم، شروع شد. یک زندگی شبانه‌نهانی و اسرارآمیز با بلورخانم واشکهای بلوریش و یاد وخاطره‌ی رقت انگیز او از ترلی، و یک زندگی روشن وشفاف بعدازظهرهای آفتابی با طناز دراتاق کوچک او با قالی زرد رنگ و پرده‌های حریر آبیش وگلدنهای یاس و شمعدانی و حسن‌یوسف که بردیف روی تراس چیده‌شده بودند ومنتظر آمدن من دقیقه‌شماری میکردند، تا با آبپاش قراضه حلبی سیرابشان کنم.
هر روز بعد از ظهر وقتی که مادرم ملافه‌ای برویش میکشید و در سکوت خنک حوض‌خانه روی تخت چوبی، چشمان خواب‌آلودش را یا رضایت آشکاری رویهم میگذاشت، من آهسته دمپایی‌های چوبی‌ام را بدست میگرفتم و در حالیکه روی نک‌پا قدم برمیداشتم، خود را به کوچه میرساندم و یکنفس تا خانه سرهنگ میدویدم و از در پشتی خانه که باز گذاشته‌شده بود وارد شده و در را آهسته پشت سرم میبستم و پله‌ها را دوتا یکی تا بالا میدویدم. طناز در حالیکه وانمود میکرد مشغول کاریست و زیاد هم منتظر من نبوده‌است، با سرخوشی مهربانانه‌ای مرا میپذیرفت و آهسته‌آهسته از نهانی‌ترین رازهایش برایم پرده برمیداشت. جالب‌تر از همه زمانی بود که طناز برای درست کردن آب‌طالبی یا قاچ کردن هندوانه به آشپزخانه میرفت و من خود را مشغول بازی با گلهای زرد قالی میکردم که هر دم از زیر انگشتان من فرار میکردند. ترلی حضورش را از طریق بازیگوشی‌های جن‌مآبانه به من اعلام میکرد ومن با لذتی خاموش از سرشت بی‌باکی بچه‌گانه‌ام استفاده کرده سربسرش میگذاشتم و به او نشان میدادم که از حضورش آگاهم واین رازی بین ما خواهدبود.
طناز از اینکه همصحبتی پیدا کرده شاد بود وبرایم از مردمان پر مدعایی میگفت که شب‌هنگام سود جویانه از او کام میگرفتند وبا سرزدن آفتاب دیگر او را نمیشناختند و او خوب میدانست فراتر ار آنچه که میگیرد، می‌بخشد، و زخمی که از این تحقیر به روحش میزند شاید جبران ناپذیر باشد. من با تمام کم‌سالیم با این رازهای ملال‌انگیز زندگی آشنا میشدم و بی پناهی طناز را در مقابل این سرنوشت ناخواسته حس میکردم. من در طناز زنی زیبا ودلفریب، باطراوت و بی‌نقص و با روحی بزرگ میدیدم که جایش را در زندگی گم کرده بود. از دید من سهم او از زندگی بیش از این‌ها بود.
ادامه دارد.


ژوزفین  2009-04-24 15:18:02
وافسونی که این قصه ات مرا کرد. خواننده جدید هستم. از خواندن داستانهای بلور خانم لذت میبرم. ادامه دهید.


آتوسا  2009-04-25 15:45:36
بنازم این فانتزی را! دو قسمت اول قصه جنها فوق العاده است.


نوری  2009-04-29 17:37:28
و قسمتهای بعدی؟


نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات